رادمهررادمهر، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

رادمهر

اولین شناسایی

پسر خوشملم دیروز اولین شناسایی رو انجام دادی... بغل من بودی، مامانی اومد پیشمون و شروع کرد باهات حرف زدن تو هم تا چشمت به مامانی افتاد خودتو از بغل من انداختی تو بغلش این یعنی تو مامانی رو می شناسی...هورااااا پسرم دیگه بزرگ شده ماشالله.... هزار تا بوووووووووس خوشمزه برای رادی رادان خودم. ...
8 مرداد 1390

دلتنگی های من و تو

رادمهر جونم الان که دارم اینو برات می نویسم ٤ روزه که بابا رفته ماموریت و من و تو رو تنها گذاشته... خیلی دلم براش تنگیده... تو هم غروب که می شه بهانه اش رو می گیری، آخه همیشه از سر کار که میایم خونه می شینه کنارت و بهت می گه دایره کوچولو... تو هم می خندی و دلش رو می بری... بهش گفتم از سفر برات یه کپ پسرونه بیاره، ببینیم چی کار می کنه، منم مثل تو منتظرشم، هر جا که هست خدای مهربون پشت و پناهش باشه .
8 مرداد 1390

پسر خاله ها

رادی رادان هنوز هیچی نشده  وقتی سینا و پارسا رو می بینی از شادی و هیجان نمی دونی چی کار کنی اون دو تا هم که برات کم نمی ذارن، از آموزش اسلحه گرفته تا قایم موشک بازی و دالی موشه و خلاصه هر بازی که بلدن  برات رو می کنن سینا بهت چی می گه: می گه رادمهر تو می توانی... می دونی سر چی اینو بهت می گه؟ بابت نفخای تو شیمکت... پارسا هم که مدام برات شعر رادمهر موش تو سوراخ رو می خونه و تو هم براش می خندی سینا و پارسا منتظرن تا تو زودتر بزرگ شی تا ببرنت پارک و باهات بازی کنن... بهشون سفارش کردم همیشه هواتو داشته باشن، تو هم باید براشون یه داداش کوچولوی خوب و مهربون باشی... پسرم خیالت راحت، این دو تا فرشته تو رو از صمیم قلب دوست ...
8 مرداد 1390

قدم نو رسیده مبارک

سلام عزیز دلم... امروز که دارم این مطلب رو می نویسم تو 2 ماه و دو هفته از تولدت می گذره. شیرینم، تو روز 13 اردیبهشت ماه راس ساعت 12:47 دقیقه به دنیا اومدی و من تو این مدت انقدر درگیر زردی تو و دل دردهای شبونه و ... بودم که نتونستم بیام و برات از این روزا بنویسم. پسر گلم امروز صبح گذاشمت پیش مامانی و اومدم سر کار... تو می خندیدی اما من تا محل کارم گریه کردم. آخه نمی تونم دوریت رو تحمل کنم؛ تو همه ی دنیای منی. امروز یکی ازم پرسید مادر بودن چه حسی داره، عشق مادرانه یعنی چی؟ گفتم تو عزیزانت رو دوست داری مثل همسرت، مادرت، پدرت و... و سعی می کنی همه کار براشون بکنی تا شاد باشن اما فکر نکنم جونت رو براشون بدی اما برای بچه ات بدون اینکه فکر...
2 مرداد 1390

بوی خوش تو

پسر خوشملم با امروز 2 روزه که صبح ها تو رو می ذارم پیش مامانی و میام سرکار؛ خیلی خیلی دلم برات تنگ می شه... می دونی وقتی دلم خیلی خیلی هواتو می کنه چی کار می کنم؟ شالم رو بو می کنم، آخه بوی تو رو می ده، بوی خوش نوزاد... بوی بهشت... باور کن برای این که زودتر بیام خونه دارم لحظه ها رو می شمرم... ثانیه به ثانیه اش رو... رادی رادان من دوستت دارم عزیزم ...
2 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمهر می باشد